Image and video hosting by TinyPic یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.......کلبه ی احران شود روزی گلستان غم مخور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشها چهار گونه اند : دانش فقه برای دین، دانش پزشکی برای تن، دانشنحو برای زبان و ستاره شناسی برای شناخت زمان . [امام علی علیه السلام]

من و گل نرگس

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
یا عمه سادات...(چهارشنبه 87 آذر 13 ساعت 2:18 عصر )
 
بگو بگو
که چه کارت کنم بگو
که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را
بگو بگو
که شکارت کنم بگو
که شکارت کنم به غمزه مویم و آه
ببین ببین
که فغانت کنم ببین
که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را
ببین ببین
که نشانت کنم ببین
که نشانت کنم ز فتنه  کینم و آه
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
بیا بیا
که نگارت شوم بیا
که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را
بیا بیا
به زیارت شوم بیا
به زیارت شوم چو خسته‌ پایم و آه
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه‌ی دولت به نام ما افتد
شکن شکن
که شیارت کنم شکن
که شیارت کنم ز شرح شاهد و شور آه
شکن شکن
چه شرارت کنم شکن
چه شرارت کنم ز شمس شاهد و شور
بیا بیا
که نگارت شوم بیا
که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را
بیا بیا
به زیارت شوم بیا
به زیارت شوم چو خسته ‌پایم و آه
ببین ببین
که فغانت کنم ببین
که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را
ببین ببین
که نشانت کنم ببین
که نشانت کنم ز فتنه کینم و آه
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
به نیمه‌شب اگرت آفتاب می‌باید
ز روی دختر گل‌چهر رز نقاب انداز
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
بگو بگو
که چه کارت کنم بگو
که چه کارت ک…


 





 

           

 

من خسته ام

 

من خسته ام ز بار گرانی که زندگی است

آزاد زبار گرانم نمی کنی

یک دم درنگ کن

تا رفع خستگی کنم ای چرخ

در سینه موج غم

فریاد می زند

از سالهای غربت و تنهایی

فریاد می زنم

دیگر نمانده است

بر جان من توان شکیبایی

لبخند من نقاب ضخیمی است

تا نقش غم ز چهره بپوشاند

آرام اگر کنار تو بنشینم

باور مکن

در اندرون من همه عصیان است

امواج پرتلاطم دریای جان من

گر سرکشی کند

دنیا و هر چه هست به ویرانگی کشد

باور نمی کنی؟

یک دم درنگ کن

تا بی حصار عرضه کنم جان خویش را

 

مهدیه الهی قمشه ای


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

یا عمه ی سادات...(سه شنبه 87 آذر 5 ساعت 7:31 عصر )

 

 

یا عمه ی سادات...

بوی کاروان می آید...

بوی سیب...

بوی پرپر شدن می آید...

بوی دل ...

بوی عشق می آید...

دلم بهانه میگیرد..

باز دلم خون میگرید...

باران ببار...

ببار...

بر لبان اصغرم ببار...

ببار باران...

که بعد از این خون میباری

ببار....

 

 

 



 

آب...

اگرچه بی صداترین ترانه بود

تشنگی بهانه بود

من به خواب های کوچک تو اعتماد داشتم

چشم های عاشق تورا به یاد داشتم

می وزید عطر سیب

سمت خواب های ساده و نجیب

من به جستجوی تو

در هوای عطر موی تو

در رفت و آمد گهواره ها

زیر چتر روشن ستاره ها

تا هنوز...

تا هنوز عاشقم

تا هنوز صبر میکنم

تا هنوز عاشقم

تا هنوز صبر می کنم...

ابر میریسید

باد مویه می کرد

چکه چکه از گلوی ناودان

یاس می دمید

یاس می دمید...

تا هنوز تشنگی بهانه است

آب ، بی صداترین ترانه است... 

 

 

 

 

 

 


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

<      1   2   3   4   5   >>   >
اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 2  بازدید
بازدیدهای دیروز: 0  بازدید
مجموع بازدیدها: 16346  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

من و گل نرگس
نرگس*
موسیقی وبلاگ » اشتراک در خبرنامه
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن