Image and video hosting by TinyPic یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور.......کلبه ی احران شود روزی گلستان غم مخور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]

نرگس* - من و گل نرگس

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
سکوت...(چهارشنبه 87 دی 25 ساعت 4:49 عصر )

            

       

    فقط سکوت!

راستش در سایت عکاسی هم عضو شدم ولی این روزا حوصله ندارم، به سکوت رسیدم...

راستی بزودی از پارسی بلاگ خواهم رفت! ، خیلی سیستمش کنده ! ، منم که بی صبر!

تا بعد، یا علی...


 


 

دوش می آمد و رخساره برافروخته بود!

تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود!

 


 


 

عشق مستسقیست ، مستسقی طلب...

مولانا

 
 


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

غریب مادر...(جمعه 87 دی 20 ساعت 1:22 عصر )

 

به گاهواره ات ای هُرم التهاب ! بخواب! . . .
تو خانه زاده غمی ، لحظه‌ای بخواب ، بخواب . . .
 تو را چو چشمه باران به دشت خواهم برد . . .
 بخواب در برم ای روح سبز آب ، بخواب . . .

 

السلام علی الحسین

و علی علی بن الحسین

و علی اولاد حسین

و علی اصحاب الحسین

و علی زینب الحسین

و علی عباس الحسین...



 

 

«کهیعص»

مبهوتم از نظاره ی ظرف طلای تو

اینجا چرا کشیده شده ماجرای تو

تا این که جای بهتر ازاینجا مکان کنی

دامن گرفته اند یتیمان برای تو

اندازه ی تقرب این چوب هم نبود؟

لبهای خشک دخترک با وفای تو

تفسیر آیه های نخستین مریمم

از کاف و ها گذشته، رسیده به «یای» تو

تو سعی میکنی که لبت خوب ادا کند

حق حرف حلقی خود را به جای تو...

...من سعی میکنم وسط جمعیت به من

با لهجه ی خودت برسد آیه های تو

شکرت،حواسها به گلوی تو پرت شد

این معجرم فدای غرور صدای تو

علی اکبر لطیفیان


 

بی قرار که میشوی
تمام قرارهایت
به یادت خواهد آمد !
محو میشوی
در تصویری که
روزگاری
رویایت بود !

بی قرار که میشوی
نقش میزنی
با چشمانت
برای چشم هایش
لبخند تلخی به خودت تحویل میدهی
و طعمی شبیه
خرمالو کال را
مزه مزه می کنی

بی قرار که میشوی
سیگارهای پاکت سیگارت
زود به زود خالی میشود
و ریه هایت پر میشود
از تَوَهُم

بی قرار که میشوی ...

دل نوشته عاشق پاییز




امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست
قراربخش دلم ،
تاب گاهواره ی توست
تو ،
ای شکوفه ی ایام آرزومندی
بمان که دیده ی من روشن از نظاره ی توست
نگاه پاک توام صبح آفتابی بود
کنون چراغ شبم پر ستاره ی توست
به یک اشاره ،
مرا رخصت پریدن بخش
مه مرغ وحشی دل ،‌
رام یک اشاره ی توست
به پاره کردن اوراق هر کتاب مکوش
دلم کتاب پریشان پاره پاره ی توست
شبی نماند که بی گریه ام به سر نرسید
زلال اشک پدر ،
برق گوشواره ی توست
دلم چو موج ،
به سر می دود ز بیم زوال
کرانه ای که پناهش دهد ،
کناره ی توست
خجسته پوپک من ای یگانه کودک من
امید زیستنم ،
دیدن دوباره ی توست

نادر نادرپور


» نرگس*
»» شاخه نرگس ( نظر)

<      1   2   3   4   5   >>   >
اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 2  بازدید
بازدیدهای دیروز: 46  بازدید
مجموع بازدیدها: 16926  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

نرگس* - من و گل نرگس
نرگس*
موسیقی وبلاگ » اشتراک در خبرنامه
 
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن